زندگی زیباستام
روز آمده ام
خونت را به خودت بدهم، تا با هم زنده بمانیم و شعر زندگی را بخوانیم: «تا شقایق هست، زندگی باید کرد».چشم هایت امروز، چقدر امیدوارند! چقدر حرف برای گفتن دارند!حالا چشم بگشا. با من بیا؛بیا دست دل های خونین و غمین را بگیریم.بیا برای آدم ها بمیریم!بیا قصه زیستن را ـ به شیوه پریان ـ بخوانیم.بیا با هم «دوای هم، شفای هم، برای هم، فدای هم» زنده بمانیم.«بیا تا قدر یکدیگر بدانیم».سبز سرخپشت سبزی، چیزی است که باید آن را دید؛ آن را فهمید؛چیزی به رنگ حقیقت، به رنگ سبز عشق، به رنگ روییدن؛و من، چه سرسبزم، وقتی که باران، طلوع سرخ خونم را به فصلِ سبزِ روییدن، پیوند می زند.تو نیز «مثلِ چشمه، مثلِ رود» روان باش، و «به مهربانی گیسوی نرم باران باش».باور کن تو از فرشته ها خوب تری، اما «خاری اگر ز پای ضعیفی درآوری».بیا، لحظه ها منتظرند.بیا، تا برویم. شاید وقتی دیگر، دست ندهد، تا «از محبت، تلخ ها شیرین شود».پیش کش بهارعباس محمدیهر قطره اش، دم و بازدم خوش ترین ساعات زندگی است .زندگی، گرم جریان می یابد با هر قطره ای که تو با لبخند اهدا می کنی.خون؛ یعنی زندگی.
اهدای زندگی به دیگران چون عطر لیموهای ترش خاطره انگیز و چون رقص شاخه های گل سرخ و سیب های سرخ بر رودخانه های مواج به یاد ماندنی و نافراموش است. چقدر لذت بخش است چونان باران بی مضایقه مهربان بودن. قطره های خون بهاری است که پیشکش می کنیم تا هیچ وقت زندگی دیگران به زمستان نرسد.تو، خود منیچنان که رسم مؤمنان است، انفاق می کنم و چه بهتر انفاقی که در راه خدا باشد!من هم خونم را انفاق می کنم، برای رضای خدا؛ به شکرانه سلامتی که در وجودم به ودیعه گذاشته است؛ تا بتوانم با تو هم نفس شوم.ای دوستی که نمی شناسمت! من فصل ها را با تو می روز کتاب و کتابخوانی...
ادامه مطلبما را در سایت روز کتاب و کتابخوانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : farshid1383 بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 20:55